شایان و ماه محرم
دیروز عصر داشتیم باهم بازی می کردیم(تصادف بازی ماشین!) که یهو صدای هیئت و نوحه اومد و از اونجایی که خونمون خیابون اصلیه و طبقه دوم هستیم همیشه به این چیزا اشراف داریم .بغلت کردم و رفتیم پشت پنجره دیدیم بههههه کلی علم و هیئت تو خیابونه.تو هم که تا پارسال خیلی کوچیک بودی و این چیزا خیلی برات لذت نداشت اما امسال کلی کیف کردی و دائم حرف می زدی و به زبون خودت توضیح می دادی.بهت گفتم اون علم هست و ماه محرم وشهادت امام حسین(ع) و از این صحبتها.نیم ساعتی طول کشید بعد که رفتن شروع کردی به اعتراض که علم می خوام.جمله ای که دقیقا می گفتی: شایان علم می خواد.اینو چند بار تکرار می کردی و بعد که توضیح دادم که رفتن خونشون و فردا باهم می ریم سیرجان و از این چیزا کلی می بینی ساکت شدی و رفتی پی بازیت.خداییش بعضی وقتا کیف می کنم زود سر به صلاح می شی و یه چیزی که فهمیدم و به همه که نی نی دارن توصیه میکنم اینه که کارو رو باید بهتون توضیح بدیم.چه کار خوب چه کار بد. و تو با این که خیلی کوچیکی و کاملا حرف نمی زنی اما وقتی بهت توضیح می دم قشنگ حرفمو می فهمی و عمل میکنی.اینو واقعا چند بار تجربه کردم و موفق بودم .دوست دارم پسر طلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی